از نظرِ اسلام، انسان یک جمع ضدین است! یک سرش پستترین و منفورترین و متعفنترین ذات را دارد که ممکن نیست از آن پستتر و کوچکتر و حقیرتر کلمهای در زبان بشر پیدا بشود: از "صلصال کالفخار" و از "حماء مسنون" است (از گِل است، از لَجن است). این، یک سر و یک بُعدِ انسان است.
آن وقت (در کنارِ) همین لجن و همین حماء مسنون ـ که ساخته شدهٔ خدا است ـ مقدسترین و متعالیترین معنایی که در ذهن بشر ممکن است مُتِصوّر شود، درون او را ساخته، فطرت او را ساخته و بُعدِ دومِ او را ساخته و آن، "خدا" یا "روح خدا" است. مسلماً در اینجا تعبیرِ ادبی است والا "خدا "، "روح خدا"، مثل یَدِ خدا که میگوییم معنای تعبیرِ ادبی است. یعنی از یک طرف ساختمان انسان یک لجن متعفن است، از آن طرف دیگرش روح خداوند است که در او دَمیده شده. بنابراین این موجود دارای دو بُعد است که یک بُعدش در پستترین و مُنحطترین سطح قرار دارد و یک سرش در آخرین قله امکان تعالی و عظمت است، که روح خداوند است که در انسان و در آدم دَمیده. این انسان کُلی است، این انسان حقیقی است. انسان موجود، یعنی انسان عینی خارجی ـ یعنی ما همهمان ـ میان این دو قطب: قطب "لجن و خاک"، و قطب "خدا و روح خدا " در حرکت هست. این مسیرِ انسان است، این مسیرِ زندگی انسان است؛ مسیری که آغازش حماءٍ مسنون، لجن، پستی، حقارت، زَبونی و گِل رسوبی است (عادت دارد به رسوب، عادت دارد ته نشین بشود، دلش میخواهد همین جوری بیفتد)، و یک سرمَنزلش مطلق روح خدا است! بنابراین در این داستان، هم زندگی انسان، هم رسالت انسان در روی این زمین و هم خودِ انسان معنی شده. بنابراین انسان موجودی است که در راهِ طی کردن فاصله میان خاک تا خدا است. این راه نامش "مذهب" است، و آن مقصد و سرمنزل، "انسان" است.
...
منبع:
عجب موجود عجیبیه این انسان!
تعجیل در فرج آقا امام زمان صلوات
آقا بیاد همه چیز حله
التماس دعا
یاعلی.