دوست!

بی دوست نشاید زنده بودن!

دوست!

بی دوست نشاید زنده بودن!

به نام تو..!

همیشه صفحه ی اول دفترام ،کتابام،بالای برگه های امتحانیم 

می نوشتم به نام او.. 

اما اشتباه بود ! یه اشتباه بزرگ! خیلی بزرگ...!  

باید می نوشتم به نام تو !  

چون تو همیشه حاضری و منو می بینی! 

سالها تو رو ندیدم...! با این که ادعای با تو بودن رو داشتم..! 

آره  مثه اینکه تنها ادعا بود....! 

خدایا شرمنده،شرمنده..! 

میبینی...بیخود نبوده که این قدر گناه کردمو نفهمیدم...!  

میشه به جهالتم ببخشی؟

قول می دم ازین پس تنها با تو باشم ! 

اما می دونی قول من که قول نیست...! 

تو قول بده که هیچ وقت منو به حال خودم نذاری !

می دونم که خلاف وعده ات عمل نمی کنی..هرگز این گمان از تو نمی رود! 

 

-------

واقعا خسته نباشم بعد از این همه سال...! 

سعدی..

ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست  

گر امید وصل باشد، همچنان دشوار نیست  

نوک مژگانم به سرخی بر بیاض روی زرد  

قصه دل می نویسد حاجت گفتار نیست  

---- 

زدی تو خال  سعدی!

بعد از همه ی حرفاش اما...

فراقم سخت می آید ولیکن صبر می باید  

که گر بگریزم از سختی، رفیق سست پیمانم ...

زمزمه.

و امروز همین الان! من سوختم.. 

و البته باید بسوزم.. 

باید! 

 

----- 

قلبم فشرده شده بدجور بدجور... 

صبر باید. 

صبــــــــــــــــــــــــر!

گاندی...

من می توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته خو یا شیطان صفت باشم.
من می توانم تو را دوست داشته یا از تو متنفر باشم.
من می توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم؛
چراکه من یک انسانم، و این ها صفات انسانی است
و تو هم به یاد داشته باش:
لیاقت انسان ها کیفیت زندگی را تعیین می کند نه آرزوهایشان.
من نباید چیزی باشم که تو می خواهی، من را خودم از خودم ساخته ام.
منی که من از خود ساخته ام، آمال من است.
تویی که تو از من می سازی آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.
و من متعهد نیستم که چیزی باشم که تو می خواهی
و تو هم می توانی انتخاب کنی که من را می خواهی یا نه
ولی نمی توانی انتخاب کنی که از من چه می خواهی
می توانی دوستم داشته باشی همین گونه که هستم، و من هم.
می توانی از من متنفر باشی بی هیچ دلیلی و من هم؛
چراکه ما هر دو انسانیم.
این جهان مملو از انسان هاست.
پس این جهان می تواند هر لحظه مالک احساسی جدید باشد.
تو نمی توانی برایم به قضاوت بنشینی و حکمی صادر کنی و من هم.
قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروی ماورایی خداوندگار است.
دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می ستایند.
حسودان از من متنفرند ولی باز می ستایند.
دشمنانم کمر به نابودی ام بسته اند و همچنان می ستایندم؛
چراکه من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستی خواهم داشت،
نه حسودی و نه دشمنی و نه حتی رقیبی.
من قابل ستایشم، و تو هم.
یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد
به خاطر بیاوری که آن هایی را که هر روز می بینی و با آنها مراوده می کنی
همه انسان هستند و دارای خصوصیات یک انسان، با نقابی متفاوت اما همگی جایزالخطا
نامت را انسانی باهوش بگذار اگر انسان ها را از پشت نقاب های متفاوتشان شناختی  

و یادت باشد که این ها رموز بهتر زیستن هستند ...