دوست!

بی دوست نشاید زنده بودن!

دوست!

بی دوست نشاید زنده بودن!

The End

همه
لرزشِ دست و دلم
از آن بود
که عشق
پناهی گردد،

پروازی نه
گریزگاهی گردد.


آی عشق آی عشق
چهره‌ی آبی‌ات پیدا نیست.


شاملو

صبر!

نتونستم صبور باشم تا مروارید صدفم شکل بگیره..

گرچه نمی دونم آیا صدفم واقعا به من مروارید میداد یا نه!

خدایا..

در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم 

..........وای به دردی که درمان ندارد..........

..........فتادم به راهی که پایان ندارد........

..................

...

.

محبت تنها بهانه من برای زندگی است!نام دیگر تو!

دیگر حتی لحظه ای را هم برای دوست داشتن از دست نخواهم داد!

همه را دوست خواهم داشت بی بهانه!