سورة التکاثر
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَلْهَاکُمُ التَّکاثُرُ(1) حَتی زُرْتمُ الْمَقَابِرَ(2) َکلا سوْف تَعْلَمُونَ(3) ثُمَّ َکلا سوْف تَعْلَمُونَ(4) َکلا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ(5) لَترَوُنَّ الجَْحِیمَ(6) ثُمَّ لَترَوُنهَا عَینَ الْیَقِینِ(7) ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِیمِ(8)
ترجمه آیات
به نام خدای رحمان و رحیم .
مسابقه و مفاخره در داشتن مال و نفرات بیشتر شما را از سعادت واقعیتان به خود مشغول کرد ( 1) .
تا آنجا که برای شمردن نیاکان خود به قبرستان رفتید ( 2 ) .
نه ، این مفاخرتها دردی را از شما دوا نمیکند و به زودی خواهید فهمید ( 3) .
نه ، تاکید میکنم که به زودی خواهید فهمید ( 4) .
نه ، باز تاکید میکنم که اگر به علم الیقین برسید ( 5) .
آن وقت دوزخ را خواهید دید ( 6) .
آن وقت به عین الیقینش مشاهده خواهید کرد ( 7) .
و سپس در آن روز از نعیم خدا بازخواست خواهید شد ( 8) .
تفسیر:
عجب لحظه هایی بود که گذشت...
قصالخونه...خیلی خیلی...
نمی دونم چی باید بگم یه جورایی خیلی غریب بود...
گریه ها و شیون ها..
اما مرده ها انگار خیلی وقت بود که به خواب ابدی رفته بودند
اصلا باورت نمی شد که همین آدمی که دارن غسلش میدن
چند وقت پیش کنار تو بود
...
به نظرم تنها جایی بود که دیگه قرآن خوندن و دعا کردن فایده نداشت
...
مامانا امیدوارم که در بهترین جا آرام گرفته باشی
و مطمئنم که اینطور هست...
روحت شاد
............
طایر دولت اگر باز گذاری بکند
یار باز آید و با وصل قراری بکن
دیده را دستگه در و گهر گرچه نماند
بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
کسی نیارد بر او دم زند از قصهء ما
مگرش باد صبا گوش گذاری بکند
دادهام باز نظر را به تذوری پرواز
باز خواند مگرش نقش و شکاری بکند
کو کریمی که ز بزم طربش غمزدهای
جرعهای درکشد و دفع خماری بکند
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه، کاری بکند
"دوش گفتم بکند لعل لبش چارهء من؟
هاتف غیب ندا داد که آری بکند"
حافظا گر نروی از در او هم روزی
گذری بر سرت از گوشه کناری
سخت ترین کار تو زندگی اینه که بر سر اعتقاداتت باشی
و سخت ترین رنج ها تنها در راه رسیدن به اعتقادات درست و یقین کامل به اونه!
درست؟!