من تمام تلاشم را خواهم کرد که استوار باشم
اما تو خود می دانی زمانی می توانم در برابر مشکلات همچون کوه محکم باشم
که تو همراه من باشی...
---
خدایا قبول نیست
قبول نیست حتی اگه گناهانمون بشن خود ِ بی نهایت
قبول نیست ،مجازاتش محروم کردن ما از خودت باشه...
---
خدایا می دونی چیزی ندارم؛
می دونی چون به تو دل بستم، سعی می کنم استوار باشم
پس اگه خودتو از من بگیری...
..این انصاف نیست
و همچین گمانی هم به تو نمیره
...
داغ کردم دوباره
از نظرِ اسلام، انسان یک جمع ضدین است! یک سرش پستترین و منفورترین و متعفنترین ذات را دارد که ممکن نیست از آن پستتر و کوچکتر و حقیرتر کلمهای در زبان بشر پیدا بشود: از "صلصال کالفخار" و از "حماء مسنون" است (از گِل است، از لَجن است). این، یک سر و یک بُعدِ انسان است.
آن وقت (در کنارِ) همین لجن و همین حماء مسنون ـ که ساخته شدهٔ خدا است ـ مقدسترین و متعالیترین معنایی که در ذهن بشر ممکن است مُتِصوّر شود، درون او را ساخته، فطرت او را ساخته و بُعدِ دومِ او را ساخته و آن، "خدا" یا "روح خدا" است. مسلماً در اینجا تعبیرِ ادبی است والا "خدا "، "روح خدا"، مثل یَدِ خدا که میگوییم معنای تعبیرِ ادبی است. یعنی از یک طرف ساختمان انسان یک لجن متعفن است، از آن طرف دیگرش روح خداوند است که در او دَمیده شده. بنابراین این موجود دارای دو بُعد است که یک بُعدش در پستترین و مُنحطترین سطح قرار دارد و یک سرش در آخرین قله امکان تعالی و عظمت است، که روح خداوند است که در انسان و در آدم دَمیده. این انسان کُلی است، این انسان حقیقی است. انسان موجود، یعنی انسان عینی خارجی ـ یعنی ما همهمان ـ میان این دو قطب: قطب "لجن و خاک"، و قطب "خدا و روح خدا " در حرکت هست. این مسیرِ انسان است، این مسیرِ زندگی انسان است؛ مسیری که آغازش حماءٍ مسنون، لجن، پستی، حقارت، زَبونی و گِل رسوبی است (عادت دارد به رسوب، عادت دارد ته نشین بشود، دلش میخواهد همین جوری بیفتد)، و یک سرمَنزلش مطلق روح خدا است! بنابراین در این داستان، هم زندگی انسان، هم رسالت انسان در روی این زمین و هم خودِ انسان معنی شده. بنابراین انسان موجودی است که در راهِ طی کردن فاصله میان خاک تا خدا است. این راه نامش "مذهب" است، و آن مقصد و سرمنزل، "انسان" است.
...
منبع:
سورة التکاثر
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَلْهَاکُمُ التَّکاثُرُ(1) حَتی زُرْتمُ الْمَقَابِرَ(2) َکلا سوْف تَعْلَمُونَ(3) ثُمَّ َکلا سوْف تَعْلَمُونَ(4) َکلا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ(5) لَترَوُنَّ الجَْحِیمَ(6) ثُمَّ لَترَوُنهَا عَینَ الْیَقِینِ(7) ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِیمِ(8)
ترجمه آیات
به نام خدای رحمان و رحیم .
مسابقه و مفاخره در داشتن مال و نفرات بیشتر شما را از سعادت واقعیتان به خود مشغول کرد ( 1) .
تا آنجا که برای شمردن نیاکان خود به قبرستان رفتید ( 2 ) .
نه ، این مفاخرتها دردی را از شما دوا نمیکند و به زودی خواهید فهمید ( 3) .
نه ، تاکید میکنم که به زودی خواهید فهمید ( 4) .
نه ، باز تاکید میکنم که اگر به علم الیقین برسید ( 5) .
آن وقت دوزخ را خواهید دید ( 6) .
آن وقت به عین الیقینش مشاهده خواهید کرد ( 7) .
و سپس در آن روز از نعیم خدا بازخواست خواهید شد ( 8) .
تفسیر: